بزهکار و مسئولیت کیفری
در
بینش نظامهای حقوقی کهن، بزهکار همواره در آینة افعال خویش شناخته میشد.
زیرا، پیشینیان جرم را پدیدهای زیانآور و ناشی از افعال مادی صرف به شمار
میآوردند و مسؤولیت را متوجه کسی میدانستند که از فعل او زیانی به دیگری
میرسید. تفاوتی نمیکرد که این فعل از انسان یا حیوان یا نبات و حتی
اشیاء بیجان صادر میشد. تنها تحقق جنبة موضوعی فعل و نتیجة خسارت بار آن
مهم بود. از این رو، کودک و نوجوان به همان اندازه مسؤول افعال خویش شمرده
میشدند که پیرو کلان. جرم چه به عمد و چه به خطا به یک میزان مسؤولیت
داشت.
علاوه بر آن، در حقوق
قدیم، مسؤولیت ناشی از جرم نه تنها بر فاعل مادی بلکه بر خویشان و بستگان
او نیز بار میشد. زیرا، فرد در جامعههای باستانی جزء جداییناپذیر اجتماع
خود به شمار میآمد و به یک معنی شخصیت مستقل نداشت. به این ترتیب،
مسؤولیت جمعی در قبال جرم از سهم بزهکار به جبران عمل خود تا حدودی بسیار
میکاست و او را به عنوان عامل انسانی و موضوع عدالت کیفری گمنام رها
میساخت. تأثیر این نوع بینش از فعل مجرمانه را میتوان در بنیادهای حقوقی
معاصر مانند ضمان عاقله که شاهد مثالی از مسؤولیت گروهی است به وضوح مشاهده
کرد. بر این اساس، بسیاری از جرمشناسان در روزگار ما مدعیاند که حقوق
کیفری کهن فقط جرم و مجازات را میشناخت و در مجموع از مجرم غافل بود.
ادعای آنان را نباید به این دلیل که جرمشناسی امروز پدیده جنایی را
واقعیتی انسانی و اجتماعی و روانشناسی بزهکار را فصلی از این دانش جدید
میشناسد غفلت دیگران تلقی کرد. پیشینیان به بسیاری از آحاد نفسانی انسان
وقوف داشتند و تأثیر آن را بر رفتار آدمی میشناختند. ولی بر خلاف
جرمشناسان امروز که به شخصیت واقعی یا روانشناسی فردی و خلق و خوی خاص
یکایک بزهکاران توجه دارند، نظر آنان به بزهکاران خصوصا از این جهت معطوف
بود که بتوانند بر اساس ضوابط عینی یا برونی هر یک را در طبقه و تقسیمات
پیشاپیش تعیین شده نظیر دیوانگان، صغار، تکرارکنندگان جرم جا دهند. به
عبارت دیگر، شخصیت بزهکاران نه بر اساس شناسایی ذهنی که اکنون در
روانشناسی جنایی معمول است بلکه بر مبنای شناسایی عینی تأویل میشد.
دستاوردهای
جرمشناسی در یک سدة اخیر هر چند بزهکاران را بهتر به عدالت کیفری
شناساند، ولی این معرفت در محدودة مقولات حقوقی کیفری کلاسیک همچنان باقی
ماند. از دیدگاه حقوقی بزهکار کسی است که مرتکب جرم شده و یا در تحقق آن
مداخله داشته است. این تعبیر با آنچه از شخصیت ناسازگار بزهکار در
جرمشناسی تعریف میشود تفاوت معرفت شناختی دارد. از این رو در گفتار نخست
به مفهوم بزهکار خواهیم پرداخت و در گفتار دوم موضوع مسؤولیت بزهکار را
بررسی خواهیم کرد. زیرا، برای محکومیت به مجازات کافی نیست که کسی در
ارتکاب جرم مباشرت یا معاونت داشته باشد، بلکه باید از نظر اخلاقی نیز قابل
و سزاوار شناخته شود.
گفتار نخست
مفهوم بزهکار
در
بینش قانونگذار ما مفهوم بزهکار با مفهوم بزه پیوندی نزدیک دارد. بزهکار
یا مجرم در نظام کیفری ما کسی است که فعلی مغایر با اوامر و نواهی
قانونگذار مرتکب شود. و چون برای تحقق جرم علاوه بر عنصر مادی محتاج به
وجود عنصر دیگری یعنی عنصر روانی است، جرم از نظر قانونی هنگامی رخ داده
است که افعال مادی تشکیل دهندة آن (عنصر مادی) از موجودی واجد ادراک و
اختیار (عنصر روانی) صادر شده باشد. پس باید در این گفتار وضع بزهکار و
نسبت او را یک بار با عنصر روانی و بار دیگر با عنصر مادی بسنجیم.
الف) بزهکار و عنصر روانی جرم
همچنانکه
گفتیم، چون جرم با اجتماع عناصری از جمله عنصر روانی (قصد سوء و خطا) تحقق
مییابد، در نتیجه برای ارتکاب جرم و بزهکار بودن باید پیش از همه از
توانایی درک و اراده برخوردار بود. چنین کیفیاتی را در ظاهر باید در وجود
انسانها یعنی اشخاص طبیعی جستجو کرد. در برابر اشخاص طبیعی اشخاص حقوقی که
از اجتماع اشخاص حقیقی تشکیل یافتهاند نیز خود را واجد شخصیت میدانند.
آیا اشخاص مذکور قادرند مرتکب جرم شوند و همانند اشخاص طبیعی مورد بازخواست
قرار گیرند؟ پاسخ این پرسش را پس از شرحی که دربارة اشخاص طبیعی آوردهایم
در جای خود خواهیم داد.
1- اشخاص طبیعی
شخص
در اصطلاح حقوقی به موجود مختاری اطلاق میشود که اهلیت دارا شدن حقی را
داشته باشد یا به تکلیفی ملتزم گردد. در طبیعت، انسان، یگانه موجودی است که
دارای اراده است و میتواند ملزم به تکلیف گردد و یا از حقی برخوردار شود.
نه اشیاء و نه جانوران هیچ یک در افعال خود اراده و درکی از آنچه میکنند
ندارند
در جامعههای نخستین،
برای تمام موجودات اعم از حیوان و جماد قائل به روح بودند. هر حرکت و جنبشی
که از شیئی دیده میشد، آن را فعلی ارادی تصور میکردند. از این رو، اگر
جانور یا شیء بیجان صدمهای به دیگری وارد میکرد مسؤول شناخته میشد و
گاه طی مراسمی محکومیت مییافت و به کیفر میرسید. ولی در روزگار ما، شرط
ادراک و اختیار مانع از آن است که هر جنبندهای مسؤول افعال خویش قلمداد
گردد. زیرا، دستورهای قانونگذار یا خطابات شارع که عموما متضمن تکالیفی است
همواره متوجه کسانی است که آن را میفهمند و در ایفای آن آزادند. پس با
این فرض، تنها انسان ممکن است از دستور قانونگذار تخطی کند و مقصر شناخته
شود. هر آینه منظور از انسان، انسان زنده است. زیرا انسان مرده فاقد اراده و
شعور است.
اصطلاح شخص طبیعی
که مقصود همان انسان است در یک سدة اخیر در برابر شخص حقوقی رایج شده است.
شخص یا شخصیت حقوقی امروزه در نظامهای حقوقی اعتباری روزافزون کسب کرده
است. ولی چگونه میتوان در قبال فعالیتهای ناقض قانون او را متهم ساخت و از
او تکلیف خواست، این موضوعی است که به بحث پیرامون مسؤولیت کیفری اشخاص
حقوقی برمیگردد.
2- اشخاص حقوقی
در
قوانین کشور ما از شخصیت حقوقی یا به اختصار شخصیت تعریفی نشده است. ولی
در علم حقوق، شخصیت عبارت است از قابلیت و اهلیت داشتن یا دارا شدن حقوق و
تکالیف و اجرای آنها است. اصطلاح اشخاص حقوقی در زبان فارسی، در برابر
اشخاص حقیقی یعنی اشخاص طبیعی که دارندگان اصلی حقوق و تکالیف در اجتماع
هستند به کار میرود. و مقصود از آن، گروهها، جمعیتها و انجمنهایی است با
حقوق و تکالیف مشترک و متمایز از حقوق و تکالیف افرادی که آنها را تشکیل
دادهاند. در واقع، مفهوم شخصیت حقوقی تعبیری اعتباری از تأسیسی حقوقی است
که به مرور زمان و با پیشرفت تمدن پدید آمده است. بدینگونه، نهادهای مذکور
میتوانند همانند آنچه قانون برای اشخاص حقیقی شناخته است از حقوق و
تکالیفی برخوردار گردند، مگر حقوق و تکالیفی که با طبیعت انسان ملازمه
دارد، مانند وظیفة ابوت و زوجیت و مانند آنها.
اشخاص
حقوقی از این حیث که در قبال اشخاص دیگر اعم از حقیقی و حقوقی میتوانند
طرف تعهد واقع شوند دارای مسئولیت مدنیاند. در این باره اختلاف نظر نیست
که اشخاص حقوقی مسؤول دیون و تعهدات خود هستند و بستانکاران میتوانند حقوق
خود را از هر نوع از اموال و داراییهای آنها استیفا کنند و در مراجع قضایی
درخواست توقیف اموال آنها یا تأمین مطالبات خود را نمایند. ولی، در این
مسأله که اشخاص حقوقی در اعمال خود به ارتکاب جرم متهم و مسؤول قلمداد شوند
میان حقوقدانان اختلاف است. مخالفان عقیده دارند که جرم را فقط اشخاص
حقیقی که نماینده اشخاص حقوقی محسوب میشوند مانند مدیرعامل شرکت یا رییس
هیأت مدیره و یا قائم مقام آنها ممکن است مرتکب شوند. در نتیجه شخصا در
قبال عمل خود ملتزم خواهند بود. حال چگونه میتوان اشخاص حقوقی را به دلیل
جرایمی که اشخاص حقیقی نظیر مدیرعامل یا نمایندگان آنها مادتا مرتکب
شدهاند بزهکار شناخت؟ آنها عقیده دارند اشخاص حقوقی را نمیتوان مقصر
شناخت و به چند دلیل به کیفر رساند؛ نخست، کیفرهای مقرر در قانون (اعدام،
حبس، تبعید خاص اشخاص حقیقی است و نسبت به اشخاص حقوقی قابل اعمال نیست.
دوم، کیفر دادن اشخاص حقوقی در نهایت به معنی مجازات یکایک اعضای
پدیدآورندة شخصیت حقوقی است از جمله اعضایی که در ارتکاب جرم بیتقصیرند و
این امر بر خلاف اصل شخصی بودن مجازاتها است که به موجب آن فقط مرتکبان جرم
سزاوار کیفرند. سوم، مجازات اشخاص حقوقی با هدف اصلاح و تربیت بزهکاران
مغایر است. چگونه میتوان با تحمیل مجازات به اشخاص حقوقی، نتیجة تربیتی از
این اقدام به دست آورد؟
موافقان به هر یک از پرسشهای مذکور چنین پاسخ دادهاند:
نخست،
طیف انواع مجازاتها گسترده است، اگر اجرای بعضی از کیفرها نظیر کیفرهای
سالب آزادی دربارة اشخاص حقوقی ممتنع است، هیچ چیز مانع از اجرای کیفرهای
مالی مانند جریمة نقدی و مصادره اموال در حق آنان نیست. چون اشخاص حقوقی
دارایی مستقل دارند. علاوه بر آن، میتوان کیفرهایی را به نحوی با طبع
اشخاص حقوقی متناسب و منطبق ساخت. مثلا به جای حبس به تعطیل موقت و به جای
اعدام به انحلال شخصیت حقوقی حکم داد. دوم، این نکته درست است که از اجرای
کیفرها ممکن است همواره اشخاصی بیگناه متحمل صدمه و زیان شوند. ولی این
وضع، خاص مجازات اشخاص حقوقی نیست. در اجرای مجازات اشخاص حقیقی نیز مصداق
پیدا میکند. مثلا، زن و فرزندان بزهکار ممکن است گرفتار پیامدهای زیانبخش
اجرای مجازات مرد خانواده گردند. سوم، مقصود از هدف تربیتی مجازاتها منطبق
کردن رفتار بزهکاران با قواعد و اصول جامعه است. در این باره دادگاه
میتواند با گماردن ناظر یا قیم برگزیده که قدرت بر هدایت رفتار اشخاص
حقوقی متخلف را داشته باشد و در هیأت مدیره یا مجمع عمومی رأی و تصمیم صائب
را تأیید نماید، فعالیت اشخاص حقوقی را نظم دهد. در ضمن، نباید فراموش کرد
که یکی از هدفهای مجازاتها، عبرتآموزی و پیشگیری است و این مقاصد را
میتوان با مجازات اشخاص حقوقی نیز تأمین کرد.
ولی
مهمترین دلیلی که بر رد مسؤولیت کیفری اشخاص حقوقی ابراز شده است ناممکن
بودن اسناد تقصیر به آنها یعنی عدم اهلیت اشخاص حقوقی است. گفتهاند مبنای
مسؤولیت کیفری ادراک و اختیار است. اشخاص حقوقی موجودات اعتباری و
وضعیاند. در نتیجه در افعال خود ارادهای از خود ندارند و نمیتوان عواقب
ناگوار این افعال را به حساب آنها گذاشت. در این باره، از زمانی که نظریة
فرضی بودن شخصیت حقوقی کنار گذاشته شده است، عقیده بر این است که وقتی گروه
برای تعقیب هدف واحدی دور هم گرد آمدند و برای نیل به این هدف تصمیم
گرفتند، ارادة مشترکی جدا از ارادة یکایک آنها پدید میآید. بنابراین، وقتی
خواست شخصیت حقوقی بر ارتکاب جرم قرار گرفت، باید عواقب آن را نیز پذیرفت.
:: برچسبها:
پایان نامه ,
بزهکار ,
و ,
مسئولیت ,
کیفری ,
:: بازدید از این مطلب : 72
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0